خاطرهای از شهید «حاجعلی غلامحسینی»
فرزند شهید تعریف میکند: «مبتلا به مشکل حنجره بود و به مدت چندین ماه نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کند و دکتر در بهبودی ایشان دچار مشکل شده بود. شهید در خواب...»
کد خبر: ۵۵۸۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
خاطرهای از شهید «رضا مرادنسب»
فرزند شهید تعریف میکند: «هنوز گرمای پر مهرش را بر سرم حس میکنم، ولی قهرمان دوران کودکی من با همه قهرمانان جهان فرق میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
فرزند شهید «رضاعلی آرایی» میگوید: پدرم فوق العاده به خواندن قرآن اهمیت میداد روزی در خانه مشغول خواندن قرآن بودم که پدرم از سرکار برگشت کنار من نشست و گفت: دخترم شما در زندگی آینده خود خوشبخت میشوی.
کد خبر: ۵۵۸۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶
خاطرهای از شهید «سیاه دهقانآزاد»
پدر شهید تعریف میکند: «بار خود را برای تمام کردن سربازی بست و رفت. در آن جا بود که تصمیم خود را برای رفتن به جبهه، نهایی کرد و با فرستادن نامهای به همسرش ما را از تصمیمش با خبر ساخت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶
مادر شهید مدافع حرم «حجت اسدی»:
مادر شهید مدافع حرم «حجت اسدی» گفت: فرزندم شهرت را دوست نداشت و اخلاص را سرلوحه کارش قرار داد، خداوند هم تلافی کرد و اسمش را بر روی بنرها و پوسترهای شهر قزوین نوشت و جاویدان شد.
کد خبر: ۵۵۸۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۴
در معراج شهدای قزوین؛
پنجاه و سومین مراسم گرامیداشت و خاطره گویی شهدا به یاد شهید «احمدعلی طاهرخانی» در معراج شهدای قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۵۸۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳
مادر شهید «رجبعلی احمدیانچاشمی» نقل میکند: «با تمام این احوال انگار به خوابی عمیق فرو رفته. با این همه زخم، نه دردی و نه آه و نالهای. دستش را بوسیدم و او را به خدا سپردم.»
کد خبر: ۵۵۸۸۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خاطرهای از شهید «مازیار صابری فارغانی»
مادر شهید تعریف میکند: «پسری دلسوز و مهربان بود. به تمام مردم محلهمان کمک میکرد، بخاطر همین گاهی وقتها از بس کمکهایش زیاد بود از سوی خانواده مورد سرزنش قرار میگرفت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خاطرهای از شهید «شهریار برومند تمبکی»
پدر شهید تعریف میکند: «شهریار میگفت «ما میرویم تا راه کربلا را باز کنیم، خیلی از ماها باید شهید شوند تا راه کربلا باز شود، آن وقت شما میتوانید به کربلا بروید.»»
کد خبر: ۵۵۸۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خاطرهای از شهید «غلام قلندری هرمزی»
پدر شهید تعریف میکند: «زمانی که نبودم غلام مرد خانه بود. هم بیرون از خانه کار میکرد و هم در خانه به مادرش کمک میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۱
خاله شهید «عبدالعلی طاهریان» نقل میکند: «گفتم: این چه کاریه میکنی؟ تازه دیروز اسلحه رو فشنگ به منزل آوردی و امروز هم میخوای تحویل بدی؟ گفت: هرچه امام بگه اطاعت میکنیم، دستور، دستور رهبره. دیروز گفتن بگیرین و امروز گفتن تحویل بدین. من هم مطیع رهبرم هستم.»
کد خبر: ۵۵۸۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
از خصوصیات بارز اخلاق شهید «خلیل بیاتی» میتوان اشاره کرد که وی در انجام عبادات و فرائض دینی نسبت به خداوند تبارک و تعالی خاضع و خاشع بود.
کد خبر: ۵۵۸۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
پدر شهید تعریف میکند: «صدا به طوری واضح بود که تمام جمع متوجه صدا میشدند. بار آخر بود که شهید عبدالله، مانع از فرستادن دوستانش شد و گفت «مثل اینکه امشب شب شهادت من است»»
کد خبر: ۵۵۸۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰
خاطرهای از شهید «حسین دهقانی سیاهکی»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید گفت «من هم میخواهم به جبهه بروم و از مردم و میهنم دفاع کنم و این وظیفه شرعی هر مسلمانی است.»»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
خاطرهای از شهید «شنبه عیسوی»
فرزند شهید تعریف میکند: «در آن زمان ماشینها مسافران سر راهی را سوار نمیکردند، پدرم مجبور شد برای نجات جان ما در وسط خیابان بخوابد و ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
خاطرهای از شهید «غلامشاه شادابیپور»
پدر شهید تعریف میکند: «وقتی دیدند او انسان متدین و خوبی است او را به عنوان معاون پایگاه بندر منصوب کردند. یادم هست که همیشه تاکید میکرد که ما باید با قاچاقچیان مبارزه کنیم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
قسمت نخست خاطرات شهید «یحیی حیدری»
دوست شهید «یحیی حیدری» نقل میکند: «ماشین تدارکات آماده رفتن به نقاط آزاد شده گردید. قبل از برخورد با مین بچهها فوراً خود را به بیرون پرت کردند و گرفتار رگبار نیروهای کومله شدند و به شهادت رسیدند.»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
خاطرهای از شهید «علی تاجیک»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید به کسانی که نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشتند، به طوری که آنها ناراحت نشوند، به آرامی و ...»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
خواهر شهید «نعمتالله الیکائی» نقل میکند: «نعمت میخواست برود جبهه. گفت: کبراجان! هر پنجشنبه بیا سر مزارم. گفتم: باشه چشم! سرش را نزدیک آورد و گفت: بزرگتر که شدی خودت تنها بیا!»
کد خبر: ۵۵۸۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳
خاطرهای از شهید «غلام نجفی»
مادر شهید تعریف میکند: «وقتی بیدار شدم صدای پای او را از پشت پنجره میشنیدم که میرفت. از پنجره نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. وقتی که به خودم آمدم فهمیدم که هیچ احساس ناراحتی و دردی در گلویم ندارم و انگار مریض نیستم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳