مروری بر زندگی نامه شهید فیض الله حامدی از فرماندهان سپاه اردبیل
دوشنبه, ۲۹ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۳۲
اشتياق بازگشت به منطقه جنگى او را وادار مى كرد بعد از هر مرخصى با اين استدلال كه "سنگرم خالى است"، به منطقه جنگى باز گردد.
فيض الله حامدى
فيض الله حامدى، فرزند بيوك خان حامدى و گلقيد قربانى
فيض الله حامدى،در 16 ارديبهشت 1340 در خانوادهاى مذهبى، در روستاى شكرلوى شهرستان گرمى مغان استان اردبيل به دنيا آمد. او دوران كودكى را در روستا سپرى كرد و از همان ابتدا بسيار پر جنب و جوش، صميمى و عاطفى بود. به فراگيرى قرآن علاقه زيادى داشت و براى آموزش آن به روستاى سيد كندى، در جوار روستاى زادگاهش رفت.
حامدى دوره ابتدايى را در دبستان روستاى شكرلو در سال 1347 آغاز كرد و در كنار تحصيل، به پدرش در كار كشاورزى و دامدارى كمك مىكرد. علىرغم سن كم از دوره نوجوانى براى صلهرحم اهميت ويژهاى قايل بود. در برپايى فرايض دينى سعى و جديت بسيار داشت و ارج و منزلت نماز و روزه را پاس مىداشت. در سال 1352 به دنبال كوچ خانواده به شهر گرمى مغان، كلاس پنجم ابتدايى را با معدل خوب به پايان رساند و علىرغم علاقه وافر به درس، به خاطر عدم بضاعت مالى خانواده در تأمين مخارج، مجبور به ترك تحصيل شد. بعد از مدتى براى كارگرى به بندر انزلى رفت. سپس براى انجام نظام وظيفه نامنويسى كرد و دوره خدمت سربازى را در پادگان آموزشى عجبشير آغاز و در دادگسترى تبريز و تكاب سپرى كرد. پس از اتمام دوره وظيفه اشتياق فراوانى براى عضويت در سپاه پاسداران انقلاب در وى پيدا شد و با اصرار بسيار، رضايت مادرش را براى عضويتجلب كرد. در سال 1364 دوره عمومى سپاه را در تبريز پشت سر گذاشتو به جبهه اعزام شد. فيض الله بعد از ماهها حضور در جبهه، "رخنه شائبه در عقيده" و يا دعاهاى مادر را مانع دستيابى به شهادت مىدانست. او در اشتياق شهادت، به صراحت مادرش را به تبعيت از حضرت زينب عليهاالسلام توصيه مىكرد و دعا براى تعجيل در شهادت را از وى مىطلبيد. در بين سالهاى 65-1364 از فرماندهان واحدهاى سپاه پاسداران انقلاب اشنويه به شمار مىرفت. در فرماندهى و مديريت، دقيق و نكتهسنج بود و با نيروهاى تحتالامر در كمال صفا و صميمت برخورد مىكرد. او در هر شرايطى خود را يك بسيجى مىدانست و در حفظ بيتالمال بسيار دقيق و حساس بود. دوست و همرزم فيضالله او را قبل از عمليات چنين توصيف مىكند: فيضالله با حال گريان و تضرع در خلوت شبانگاهى زمزمه مىكرد كه: «خدايا ما بندگان حقير در برابر تو، سر تعظيم فرود مىآوريم و در برابر بىعدالتى مبارزه مىكنيم و نمىگذاريم دست شيطان بر ما چيره شود.»
اشتياق بازگشت به منطقه جنگى او را وادار مى كرد بعد از هر مرخصى با اين استدلال كه "سنگرم خالى است"، به منطقه جنگى باز گردد.
او علاوه بر هدايت و همراهى بسيجيها در عملياتها در ايام كوتاه مرخصى نيز بيشتر اوقات را در پايگاههاى مقاومت مىگذراند. و در يارى و كمك به افراد ضعيف و محتاج پيشقدم بود و گاهى مايحتاج آنان را تأمين مىكرد و يا پول در اختيار آنها قرار مىداد.
فيض الله حامدى، ابتدا با دختر همسايه ازدواج كرد اما اين وصلت به خاطر دخالتهاى نارواى اطرافيان به طلاق انجاميد. پس از اين جدايى، با مشورت خواهرش، با خانم اختر هندى پيوند زناشويى بست و پس از يك سال صاحب دخترى شدند كه نام سميه را بر او نهادند. فيضالله به هنگام تولد فرزندش در جبهه بود و سه روز بعد از تولد او به مدت 24 ساعت به مرخصى آمد و صبح روز بعد به منطقه بازگشت
او در سركوبى هواداران سازمان مجاهدين خلق در شهرستان گرمى مغان نقش بسزايى داشتو به همين خاطر بارها در اشنويه تهديد شد.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، استان اردبیل
فيض الله حامدى، فرزند بيوك خان حامدى و گلقيد قربانى
فيض الله حامدى،در 16 ارديبهشت 1340 در خانوادهاى مذهبى، در روستاى شكرلوى شهرستان گرمى مغان استان اردبيل به دنيا آمد. او دوران كودكى را در روستا سپرى كرد و از همان ابتدا بسيار پر جنب و جوش، صميمى و عاطفى بود. به فراگيرى قرآن علاقه زيادى داشت و براى آموزش آن به روستاى سيد كندى، در جوار روستاى زادگاهش رفت.
حامدى دوره ابتدايى را در دبستان روستاى شكرلو در سال 1347 آغاز كرد و در كنار تحصيل، به پدرش در كار كشاورزى و دامدارى كمك مىكرد. علىرغم سن كم از دوره نوجوانى براى صلهرحم اهميت ويژهاى قايل بود. در برپايى فرايض دينى سعى و جديت بسيار داشت و ارج و منزلت نماز و روزه را پاس مىداشت. در سال 1352 به دنبال كوچ خانواده به شهر گرمى مغان، كلاس پنجم ابتدايى را با معدل خوب به پايان رساند و علىرغم علاقه وافر به درس، به خاطر عدم بضاعت مالى خانواده در تأمين مخارج، مجبور به ترك تحصيل شد. بعد از مدتى براى كارگرى به بندر انزلى رفت. سپس براى انجام نظام وظيفه نامنويسى كرد و دوره خدمت سربازى را در پادگان آموزشى عجبشير آغاز و در دادگسترى تبريز و تكاب سپرى كرد. پس از اتمام دوره وظيفه اشتياق فراوانى براى عضويت در سپاه پاسداران انقلاب در وى پيدا شد و با اصرار بسيار، رضايت مادرش را براى عضويتجلب كرد. در سال 1364 دوره عمومى سپاه را در تبريز پشت سر گذاشتو به جبهه اعزام شد. فيض الله بعد از ماهها حضور در جبهه، "رخنه شائبه در عقيده" و يا دعاهاى مادر را مانع دستيابى به شهادت مىدانست. او در اشتياق شهادت، به صراحت مادرش را به تبعيت از حضرت زينب عليهاالسلام توصيه مىكرد و دعا براى تعجيل در شهادت را از وى مىطلبيد. در بين سالهاى 65-1364 از فرماندهان واحدهاى سپاه پاسداران انقلاب اشنويه به شمار مىرفت. در فرماندهى و مديريت، دقيق و نكتهسنج بود و با نيروهاى تحتالامر در كمال صفا و صميمت برخورد مىكرد. او در هر شرايطى خود را يك بسيجى مىدانست و در حفظ بيتالمال بسيار دقيق و حساس بود. دوست و همرزم فيضالله او را قبل از عمليات چنين توصيف مىكند: فيضالله با حال گريان و تضرع در خلوت شبانگاهى زمزمه مىكرد كه: «خدايا ما بندگان حقير در برابر تو، سر تعظيم فرود مىآوريم و در برابر بىعدالتى مبارزه مىكنيم و نمىگذاريم دست شيطان بر ما چيره شود.»
اشتياق بازگشت به منطقه جنگى او را وادار مى كرد بعد از هر مرخصى با اين استدلال كه "سنگرم خالى است"، به منطقه جنگى باز گردد.
او علاوه بر هدايت و همراهى بسيجيها در عملياتها در ايام كوتاه مرخصى نيز بيشتر اوقات را در پايگاههاى مقاومت مىگذراند. و در يارى و كمك به افراد ضعيف و محتاج پيشقدم بود و گاهى مايحتاج آنان را تأمين مىكرد و يا پول در اختيار آنها قرار مىداد.
فيض الله حامدى، ابتدا با دختر همسايه ازدواج كرد اما اين وصلت به خاطر دخالتهاى نارواى اطرافيان به طلاق انجاميد. پس از اين جدايى، با مشورت خواهرش، با خانم اختر هندى پيوند زناشويى بست و پس از يك سال صاحب دخترى شدند كه نام سميه را بر او نهادند. فيضالله به هنگام تولد فرزندش در جبهه بود و سه روز بعد از تولد او به مدت 24 ساعت به مرخصى آمد و صبح روز بعد به منطقه بازگشت
او در سركوبى هواداران سازمان مجاهدين خلق در شهرستان گرمى مغان نقش بسزايى داشتو به همين خاطر بارها در اشنويه تهديد شد.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، استان اردبیل
نظر شما