مصاحبه ناتمام علی اکبر شیرودی / راوی: راننده خلبان شیرودی در پایگاه سر پل ذهاب
يکشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۸
به سمت گردان پروازی قدم برداشت.ازدحام خبرنگاران در جلو گردان، نظرش را جلب کرد.مانند همیشه آمده بودند تا بااو مصاحبه کنند.امّا او هر بار دست ردبه سینهی آنها زده بود. وقتی نزدیک شد،فهمید این بار خبرنگاران، نمایندهی رسانههای آمریکایی و اروپایی هستند.
نوید شاهد: از پرنده پایین آمد و به سمت گردان پروازی قدم برداشت. ازدحام خبرنگاران در جلو گردان، نظرش را جلب کرد. مانند همیشه آمده بودند تا با او مصاحبه کنند. امّا او هر بار دست رد به سینهی آنها زده بود. وقتی نزدیک شد، فهمید این بار خبرنگاران، نمایندهی رسانههای آمریکایی و اروپایی هستند. چهرهاش نشان میداد که این بار میخواهد به پرسشها پاسخ گوید. خبرنگاران وقتی مطمئن شدند او خلبان «شیرودی» است به طرفش پا تند کردند. او ایستاد.
دورش حلقه زدند. عینک دودی را از چشم برداشت و در پاسخ خبرنگار آمریکایی* که از علت موفقیت او در پروازهای پرخطر پرسیده بود، گفت: «اینها کمکهایی است که از طرف خداوند به ما میشود و با ایمان به خدا و رهبری امام خمینی به قلب دشمن میتازیم و این خداست که ما را حافظ است و یاریرسان.» سپس با دست دودی که از انهدام دوازده تانک آتش گرفته عراقی و دو فروند هلیکوپتر سوراخ شده دشمن آسمان منطقه را فرا گرفته بود، نشان داد و ادامه داد: «اینها حاصل تجاوزی است که به ما شده و ما در پاسخ به پاتک آنها، با یاری خدا اینگونه وارد عمل شدیم.
خوب است بروید به جبهههای حق علیه باطل تا چهرههای نورانی رزمندگان اسلام را از نزدیک ببینید و با آنها به گفتوگو بنشینید.» خبرنگار دیگری که خود را نمایندهی شبکه بیبیسی (BBC ) معرفی کرده بود، میکروفوناش را نزدیکتر برد و از خلبان شیرودی در مورد پروازهای آیندهاش پرسید. او دستهایش را توی سینه گره کرد و با طمأنینه و آرامش خاصی گفت: «بهتر است نقشهی دنیا را نگاه کنید.
زیرا اگر امام خمینی فرمان دهد، در هر نقطه از جهان کفر میجنگم، حتی اگر پایتخت ممالک شما باشد، آنجا را به آتش میکشم.»
سپس در پاسخ به دو خبرنگار دیگری که برای مردم و رؤسای جمهور کشورشان پیام میخواستند، ادامه داد: «شما منادیان و بلندگوهای استعمار که داعیه آگاه کردن مردم جهان را دارید، چرا در این هشت ماه جنگ تحمیلی حتی یکبار از مظلومان جمهوری اسلامی و تجاوز علنی رژیم عراق به میهن اسلامی ما سخن نگفتهاید و همانند شورای ملل! شورای امنیت! یا کنفرانس ژنو در قبال این جنگ سکوت نمودهاید؟ بدانید که جمهوری اسلامی در ادامهی این جنگ تحمیلی و در برابر جنایات هولناک کفار بعثی، که از نظر توحش و سفاکی روی چنگیز، تیمور و هیتلر را سفید کردهاند، آخر پیروز خواهد شد و پیروزیاش از مرزهای جمهوری اسلامی خواهد گذشت و مستضعفین جهان از برکت ارزشهای الهی آن و حقانیتش آگاه خواهند شد و برق امید در چشمانشان خواهد درخشید و به آینده پر از عدالت و شرف اجتماعی جهان اطمینان خواهند یافت و برای تحقق آن برپاخواهند خاست.
خبرنگاران مات و مبهوت شده بودند و چشم از لبهای جناب سروان شیرودی برنمیداشتند. گویا صحبتهای شیوای او در دلهاشان رسوخ کرده بود. شیرودی هم بدون هیچ درنگی ادامه داد: «از قول من به آمریکا و شوروی؛ بلکه به همهی مفسدین فیالارض مانند: فرانسه، اسرائیل و انگلیس بگویید: هر چه میتوانید به رژیم بعثی عراق اسلحه بدهید و در آنجا انواع سلاحهای مدرن را ذخیره کنید، زیرا اسلحههایی که قبلاً در اختیار رژیم منفور شاهنشاهی گذاشته بودید، در این جنگ بسیار به درد ما خورد و چه بهتر برای آینده نیز با اسلحهی خودتان بر سرتان بکوبیم.»
صحبتهای جناب سروان شیرودی که به اینجا رسید، طنین دلنواز «اللهاکبر» در فضای باند فرودگاه هوانیروز سر پل ذهاب پیچید. او بیهیچ مکثی صحبتهایش را ناتمام گذاشت و سریع از جمع خبرنگاران جدا شد و به سمت «لندرور»، دوید. من هم که میدانستم جناب سروان از نماز اول وقت نمیگذرد، زودتر از ایشان خودم را به لندرور رساندم و آمادهی حرکت شدم.
خبرنگاران که از این حرکت ناگهانی جناب سروان متعجب شده بودند، با میکروفون و دوربین پشت سرش پا تند کردند و هر کدام با زبان خودشان از او و اطرافیان میپرسیدند: چه اتفاقی افتاده؟
جناب سروان که حالا سوار جیپ شده بود، لحظهای سرش را به طرف خبرنگاران برگرداند و گفت:
- «الله» ، «ماسک» (Mosque )!
و با فشار پای من برروی پدال گاز جیپ از جا کنده شد و چون برق از آنجا دور شدیم. و همهی آنها با پرسشهای بدون پاسخ تنها ماندند. وارد مسجد پایگاه شدیم. نمازگزاران که انگار منتظرجناب سروان بودند، با دیدنش از جا بلند شدند و با صلوات به استقبالش شتافتند. خلبان شیرودی هم در محراب جا گرفت و مشغول اقامهی جماعت شد.
* مصاحبه خبرنگاران رسانههای خارجی با خلبان علی اکبر شیرودی بعد از ظهر دوشنبه 1360/2/6.
راوی : راننده خلبان شیرودی در پایگاه سر پل ذهاب
خوب است بروید به جبهههای حق علیه باطل تا چهرههای نورانی رزمندگان اسلام را از نزدیک ببینید و با آنها به گفتوگو بنشینید.» خبرنگار دیگری که خود را نمایندهی شبکه بیبیسی (BBC ) معرفی کرده بود، میکروفوناش را نزدیکتر برد و از خلبان شیرودی در مورد پروازهای آیندهاش پرسید. او دستهایش را توی سینه گره کرد و با طمأنینه و آرامش خاصی گفت: «بهتر است نقشهی دنیا را نگاه کنید.
زیرا اگر امام خمینی فرمان دهد، در هر نقطه از جهان کفر میجنگم، حتی اگر پایتخت ممالک شما باشد، آنجا را به آتش میکشم.»
سپس در پاسخ به دو خبرنگار دیگری که برای مردم و رؤسای جمهور کشورشان پیام میخواستند، ادامه داد: «شما منادیان و بلندگوهای استعمار که داعیه آگاه کردن مردم جهان را دارید، چرا در این هشت ماه جنگ تحمیلی حتی یکبار از مظلومان جمهوری اسلامی و تجاوز علنی رژیم عراق به میهن اسلامی ما سخن نگفتهاید و همانند شورای ملل! شورای امنیت! یا کنفرانس ژنو در قبال این جنگ سکوت نمودهاید؟ بدانید که جمهوری اسلامی در ادامهی این جنگ تحمیلی و در برابر جنایات هولناک کفار بعثی، که از نظر توحش و سفاکی روی چنگیز، تیمور و هیتلر را سفید کردهاند، آخر پیروز خواهد شد و پیروزیاش از مرزهای جمهوری اسلامی خواهد گذشت و مستضعفین جهان از برکت ارزشهای الهی آن و حقانیتش آگاه خواهند شد و برق امید در چشمانشان خواهد درخشید و به آینده پر از عدالت و شرف اجتماعی جهان اطمینان خواهند یافت و برای تحقق آن برپاخواهند خاست.
این قیام علیرغم میل باطنی دولت آمریکاست زیرا هیئت حاکمهی کثیف و بیخبر از وجدان و شرف آمریکا تنها به منافع خود میاندیشد و به خاطر رسیدن به اهداف پست و پلیدش از ارتکاب بدترین اعمال فروگذار نمیکند... و ابرقدرت جنایتکار شرق با آن همه شعار همزیستی مسالمتآمیز باز هم به شیوهی دیرینه، پنهانی با غرب میسازد. عراق به دستور شیطان بزرگ وارد جنگی نابرابر علیه یک کشور ضد امپریالیسم شده است و او نه تنها روابط خود را با صدام به همان گرمی سابق حفظ کرد بلکه به تأمین نیازهای ارتش بعث پرداخت و هواپیما و موشک مجهز در اختیارش نهاد.»
خبرنگاران مات و مبهوت شده بودند و چشم از لبهای جناب سروان شیرودی برنمیداشتند. گویا صحبتهای شیوای او در دلهاشان رسوخ کرده بود. شیرودی هم بدون هیچ درنگی ادامه داد: «از قول من به آمریکا و شوروی؛ بلکه به همهی مفسدین فیالارض مانند: فرانسه، اسرائیل و انگلیس بگویید: هر چه میتوانید به رژیم بعثی عراق اسلحه بدهید و در آنجا انواع سلاحهای مدرن را ذخیره کنید، زیرا اسلحههایی که قبلاً در اختیار رژیم منفور شاهنشاهی گذاشته بودید، در این جنگ بسیار به درد ما خورد و چه بهتر برای آینده نیز با اسلحهی خودتان بر سرتان بکوبیم.»
صحبتهای جناب سروان شیرودی که به اینجا رسید، طنین دلنواز «اللهاکبر» در فضای باند فرودگاه هوانیروز سر پل ذهاب پیچید. او بیهیچ مکثی صحبتهایش را ناتمام گذاشت و سریع از جمع خبرنگاران جدا شد و به سمت «لندرور»، دوید. من هم که میدانستم جناب سروان از نماز اول وقت نمیگذرد، زودتر از ایشان خودم را به لندرور رساندم و آمادهی حرکت شدم.
خبرنگاران که از این حرکت ناگهانی جناب سروان متعجب شده بودند، با میکروفون و دوربین پشت سرش پا تند کردند و هر کدام با زبان خودشان از او و اطرافیان میپرسیدند: چه اتفاقی افتاده؟
جناب سروان که حالا سوار جیپ شده بود، لحظهای سرش را به طرف خبرنگاران برگرداند و گفت:
- «الله» ، «ماسک» (Mosque )!
و با فشار پای من برروی پدال گاز جیپ از جا کنده شد و چون برق از آنجا دور شدیم. و همهی آنها با پرسشهای بدون پاسخ تنها ماندند. وارد مسجد پایگاه شدیم. نمازگزاران که انگار منتظرجناب سروان بودند، با دیدنش از جا بلند شدند و با صلوات به استقبالش شتافتند. خلبان شیرودی هم در محراب جا گرفت و مشغول اقامهی جماعت شد.
* مصاحبه خبرنگاران رسانههای خارجی با خلبان علی اکبر شیرودی بعد از ظهر دوشنبه 1360/2/6.
راوی : راننده خلبان شیرودی در پایگاه سر پل ذهاب
نظر شما