حمله به اچ - 3/ روایت امیر سرتیپ خلبان فرج الله براتپور از عملیات فوق پیچیده
نوید شاهد: لطفا در ابتدا بفرمایید که از چه زمانى وارد نیروى هوایى شدید و تحصیلات خود را در کجا گذراندید؟
بنده در سال 1324 در کنگاور متولد شدم و دو سال داشتم که به کرمانشاه رفتیم و تا مقطع دیپلم در آنجا درس خواندم. بعد از دیپلم به دانشکده خلبانى آمدم و در مهر 1347 پس از گذراندن تحصیلات در ایران و آمریکا به درجه ستوان دومى نایل شدم که بعد از آن شروع به پرواز با هواپیماى F5 در رادارهاى تاکتیکى کردم. تا سال 1351 با آن هواپیماها 1000 ساعت پرواز داشتم. از آن سال به بعد پرواز با هواپیماى F4 را آموزش دیدم. مهر سال 1357 هم براى آموزش هاى مدیریتى به امریکا رفتم و دو ماه مانده به انقلاب به کشور برگشتم.
شرایط جنگ در روزهاى نخست آن چگونه بود و نیروى هوایى ارتش در آن دوره چه شرایطى داشت؟
من در سال 59 معاون عملیات پایگاه همدان بودم. در همان روزهاى نخست سال 59 مى دیدیم که رژیم بعث در تدارك آماده سازى براى حمله به ایران است. از ابتداى شهریور همان سال هم حملات نظامى را علیه پاسگاه هاى مرزى آغاز کرده بود. آماده ترین بخش ارتش در آن دوران نیروى هوایى بود. ما 60 فروند هواپیما و سه گردان پروازى داشتیم که همه آماده باش بودند. در پایگاه همدان هم از آنجا که م ىدانستیم تحرکات نظامى عراقى ها آغاز شده همواره آماده پرواز بودیم.
عراقى ها که آغازگر جنگ بودند روى پاسخ نظامى نیروى هوایى ایران حساب باز نکرده بودند؟
خیر، به آنها اطلاعات غلط داده بودند که بیشتر خلبانان ایرانى یا استعفا داده اند، یا بازنشسته شده اند یا به دلایل مختلف اعدام شده اند. آنها فکر مى کردند دیگر چیزى به نام نیروى هوایى ارتش وجود ندارد و به همین دلیل تجاوزشان را به صورت رسمى آغاز کردند اما از آنجا که هنوز نیروهاى زمینى ما به مرز نرسیده بودند، آنها در همان اوایل جنگ توانستند پیشروى هایى داشته باشند. وقتى ما دیدیم نمى توانیم جلوى پیشروى عراق یها را بگیریم این طرح را ریختیم که پالایشگاه ها و تلمبه خانه هاى عراق را که منبع درآمدزایى و موتور جنگشان بود از کار بیندازیم. عراق در ابتداى جنگ روزانه 4 میلیون بشکه نفت صادر مى کرد اما چندى بعد بر اثر حملات مستمر و ضربات کارى نیروى هوایى ارتش این میزان به حدود صفر رسید.
براى حمله به »اچ- «3 که عملیات پیچیده اى بود چند طرح داشتید؟
ما سه طرح را خدمت فرمانده وقت نیروى هوایى شهید سرلشکر فکورى ارائه دادیم. اول اینکه از طریق مرز کویت و عربستان برویم و این پایگا هها را بزنیم و بعد در خاك سوریه فرود بیاییم. طرح دوم این بود که به صورت مستقیم از شمال بغداد به سمت هدف حرکت کنیم و پس از انجام عملیات در خاك سوریه به زمین بنشینیم. برنامه بعدى هم این بود که در حد فاصل مرز عراق و ترکیه حرکت کنیم و سپس نزدیکى هاى مرز سوریه مسیرمان را به سمت «اچ- 3» تغییر دهیم. طرح اول به دلیل اینکه کل مسیر مسطح بود و امکان ردیابى عملیات توسط هواپیماهاى آواکس وجود داشت امکا نپذیر نبود. در طرح دوم عبور از دژ مستحکم پدافند قوى هوایى عراق و عبور مستقیم از خاك این کشور نشدنى به نظر مى رسید. در نهایت طرح سوم مورد قبول واقع و طرح نهایى خدمت اما م(ره) ارائه شد.
سوخت گیرى هواپیماها در هوا سخت نبود؟!
ما تصمیم داشتیم یک بار بر فراز دریاچه ارومیه و قبل از خروج از مر زها توسط هواپیماهاى 707 سوختگیرى کنیم و در نوبت بعدى جایى نزدیک مرز سوریه و عراق این کار را انجام دهیم. عملیات سوختگیرى از هواپیماهاى تانکر در ارتفاع خاصى انجام مى شود اما از آنجا که مى خواستیم از دید رادارهاى دشمن دور باشیم مجبور بودیم این کار را در ارتفاع زیر 300 متر انجام دهیم. اینکار تا آن زمان سابقه نداشت چراکه جریانات هوا در ارتفاع کم مى تواند خیلى خطرناك باشد و هر لحظه امکان بروز فاجعه وجود داشت.
عملیات در چه تاریخى اتفاق افتاد؟
روز 28 اسفند شهید فکورى، من و فرمانده پایگاه همدان را به تهران احضار کرد و گفت اما م(ره) فرموده اند این عملیات هر طور شده باید انجام شود. موفقیت عملیات هم معلوم نبود. انجام آن ریسک زیادى داشت اما از آنجاکه اگر این عملیات با موفقیت انجام مى شد یک برد نظامى، سیاسى و منطق هاى براى ما داشت همه راضى بودند تا با جان و دل آن را اجرایى کنند . همان روز شهید فکورى وظیفه لیدرى این عملیات را به من سپرد و گفت هر تعداد خلبان مى خواهى از پایگاه هاى دیگر براى خودت انتخاب کن اما چون از لو رفتن عملیات قبلى بابت همین موضوع تجربه داشتم گفتم خلبانان پایگاه همدان برایم کافى است. قرار شد 22 نفر براى انجام عملیات اصلى، حمایتى و رزرو مشخص شوند. از روز 28 اسفند تا 15 فروردین سال 60 نگذاشتم احدى از ماجرا خبردار شود. طى این مدت خیلى بى سروصدا کار لودینگ، تجهیز هواپیماها و تهیه موشکها را انجام دادیم.
چطور اطمینان پیدا کردید که در طول این مسیر طولانى ردیابى نمى شوید و به هدف مى رسید؟
اولا رادارهاى هواپیماها را خاموش کردیم و قرار گذاشتیم تا زمانى که اولین بمب را به هدف نزده ایم هیچ تماس رادیویى با هم نداشته باشیم. در طول مسیر هم با علامت هاى «هیپو» یا همان حرکات انگشتان با دیگر خلبانان ارتباط مى گرفتیم. ثانیا حدس زده بودیم که در طول مسیر به دلیل وجود برف و سرما در ارتفاعات، امکان حضور دیده بانان وجود ندارد. تنها در منطقه زاخو در نزدیکى مرز ترکیه که از میان کو هها خارج مى شدیم و به زمین مسطح مى رسیدیم امکان ردیابى هواپیم اها توسط رادارهاى عراقى وجود داشت. براى اینجاى طرح هم نقش هاى از پیش تعیین شده داشتیم. قرار شد درست در همان زمان که ما به آن منطقه مى رسیم، سه فروند هواپیماى اف- 5 از پایگاه تبریز بلند شوند و کرکوك را بزنند. اگر هواپیماهاى ما توسط رادارها ردیابى مى شدند، تصور مى کردند همان سه فروندى است که به سمت کرکوك در حرکتند.
براى همین حمله به الولید کاملا پیش بینى نشده صورت گرفت؟
بله، وقتى داشتم به سمت پایگاه سوم هجوم مى بردم دیدم دوستانم اولین پایگاه را زده اند و دود غلیظى به هوا برخاسته. پایگاه هاى سه گانه «اچ- 3» به صورت مثلثى و در فاصله اى تقریبا 20 کیلومترى از هم قرار داشتند. پدافند پایگاه سوم خیلى سریع متوجه حمله شد و به حالت آماده باش درآمد. براى همین ما با چرخشى 180 درجه اى به سمت آنها هجوم بردیم و پیش از آنکه بتوانند اقدامى انجام بدهند تمام پایگاه را به آتش کشیدیم. پس از انهدام این پایگا هها دوباره به سمت مرز عراق و سوریه حرکت کردیم تا کار سوختگیرى را انجام دهیم اما خلبان خضرایى اعلام کرد که هواپیمایش صدمه دیده و باید روى زمین بنشیند. براى همین به ناچار در یکى از پایگاه هاى مرزى سوریه به نام «پالمیرا» فرود آمد.
واکنش عراقى ها در همان دقایق اولیه حمله به «اچ- 3» چه بود؟
صدام فورى دستور داد همه هواپیماهاى عراق به پرواز درآیند و نگذارند این هشت فروند به خاك ایران باز گردند. وقتى به نزدیکى مرز سوریه رسیدیم، دیدم یک دسته هواپیماى عراقى به سمت ما مى آیند. آنجا سرعتمان را زیاد کردیم و موفق شدیم از مهلکه بگریزیم.
شما در آن زمان به پیچیدگى این عملیات واقف بودید ؟ چه احساسى داشتید وقتى عملیات با موفقیت انجام شد؟
حقیقت این است که ما خیلى نمى دانستیم چه عملیات پیچیده اى را انجام داده ایم اما آنقدر خوشحال بودم که به کمک خلبانم گفتم دوست دارم آنقدر اوج بگیریم که به خدا برسیم و دیگر فرود نیاییم! پرسنل پایگاه چون بیش از سه ساعت از حرکت ما گذشته بود نگران شدند و حتى این شائبه پیش آمد که نکند هواپیماها را به سرقت برده ایم! چون هیچ خبرى از انجام عملیات نداشتند. وقتى برگشتیم، مارش پیروزى از رادیو و تلویزیون پخش شد و همه به استقبال ما آمدند.
منبع: ماهنامه شاهد جوان/ شماره 172/ سال 1398