نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پایگاه نوید شاهد تهران بزرگ شما را به خواندن خاطره جانباز "محسن نجمی مقدم" جانباز ۷۰ درصد، از شبی که مورد اصابت ترکش قرار گرفت و از ناحیه نخاع آسیب دید، دعوت می کند.
کد خبر: ۴۶۴۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۷

معرفی کتاب
کتاب خاطرات خونین زندگی نامه و وصایای شهدای والامقام محله پیرمادر اردبیل
کد خبر: ۴۶۴۰۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

معرفی کتاب
کتاب «تکاور گردان یکم» عنوان اثری به قلم سیدقاسم یاحسینی است که در این کتاب به خاطرات شفاهی ناوسروان علی اکبر پیرپور پرداخته شده است و قرار است در سی و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه ‌شود.
کد خبر: ۴۶۴۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

معرفی کتاب
در قسمتی از این کتاب آمده است : « روزهای آخر ماه شعبان بود . هیئت گردان برگزار شد . مجلس خوبی بود . برادر تورجی زاده شروع کرد به خواندن روضه ی حضرت زهراء(س) حال عجیبی بین بچه ها بود . در آخر روضه دستش را مشت کرده بود ، می کوبید روی زمین و با گریه می گفت: آی زمین ، تو چطور شاهد این همه ظلم بودی...! »
کد خبر: ۴۶۴۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

شهید ثابتی در کارهای روزمره و امرار معاش به پدر کمک می کرد . برای نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل می شد . در دوران انقلاب همچون اقشار مختلف مردم به فعالیت بر ضد رژیم منحوس پهلوی پرداخت . دوران جنگ تحمیلی در کسوت سرباز وظیفه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در منطقه کردستان بر اثر درگیری با عناصر ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۴۶۴۰۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۷

خاطره خودنوشت شهید موسوی (3)
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «یک مرتبه ديديم يک نفر به طرف ما مي آيد. بعد از چند ايست برادران مرحمتی که تير بار چي بود او را به...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۳۹۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

حسین همه ي بچه ها را جمع کرد توي چادر و گفت: «ما براي نماز آمده ايم اين جا، الگوي ما اين نماز است و نبايد تعطيل شود، اگر تمام عالم را فتح کنيد، ولي نسبت به نماز بي اعتنا باشيد، ارزش ندارد.»
کد خبر: ۴۶۳۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
در اين فاصله چند بار ديگر با حاج احمد تماس داشتم. يک بار گفت: « من توي باغ هستم.» در ميدان مين دشمن بود و بار ديگر اعلام کرد: « از باغ گذشتيم، از ديوار باغ بالا رفتيم.»
کد خبر: ۴۶۳۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

خاطره خودنوشت شهید موسوی (2)
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: من آر پی جی داشتم و امرالله هم کمک آر پی جی بود. با هم عهد بستیم که لحظه به لحظه با هم باشيم تا بتوانيم يک ديگر را ياري کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۳۹۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

خاطره خودنوشت شهید موسوی (1)
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دلیل پاسدار شدنم و تاريخ شروع پاسداريم به شرح زير است: بعد از اين که چندين مرتبه به جبهه اعزام شدم تا با دشمنان اسلام اين...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۳۹۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

" شهید سید مرتضی نظم بجنوردی "
برادر شهید : سید مرتضی به مادرم گفته بود به جبهه می روم و می دانم که شهید می شوم و مثل حضرت زهرا قبری هم نخواهم داشت.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

" شهید سید مرتضی نظم بجنوردی "
برادر شهید : تا مدتی شهادت سیدمرتضی در ابهام بود و پیکر او هم نیامد. بعد از سال 69 که آتش بس شد ما منتظر بودیم که خبری از سیدمرتضی بشود یا اینکه حداقل بدانیم که او اسیر شده است یا نه؟ که دوستانش خبر از شهید شدنش دادند و گفتند که او با تیر مستقیم شهید شده است
کد خبر: ۴۶۳۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

شهيد محمدحسن مصطفي زاده در دفتر خاطرات خود می نویسد: در مقر تاکتيکي تيپ در چيلات بودم که گفتند دعاي توسل مي خواهند بخوانند. من هم رفتم و چند ساعت بعد يک بچه 13 ساله ايي در حالي که گريه مي کرد بي هوش به زمين افتاد...
کد خبر: ۴۶۳۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

روایتی از همسر شهید «درویشعلی دهقان»
همسر شهید دهقان می گوید: همسرم قبل از اینکه برای آخرین بار به جبهه برود به برادر خود گفته بود من بیست و دوم شهریور شهید می شوم و همین طور هم شد.
کد خبر: ۴۶۳۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۳

همرزم شهید صیادشیرازی:
باید مسئولان در برگزاری یادواره‌های شهدا اهتمام ویژه داشته باشند زیرا در شناساندن سیره‌ی شهیدان به آحاد جامعه بویژه جوانان تاثیر بسزایی دارد.
کد خبر: ۴۶۳۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۱

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 19
با صدای سوت مخصوص، همگی در مقابل آسایشگاه جمع شدیم، اما این بار قضیه گرفتن آمار نبود و گویا می خواستند وسایلمان را تفتیش کنند. آن روز کار بازرسی وسایل آن قدر به طول انجامید که با اذان ظهر مصادف شد. سپس از هر آسایشگاه یک نفر برخاست و هر ده نفر- به تعداد آسایشگاهها- شروع به گفتن اذان کردند، اما سربازان عراقی وارد عمل شدند تا بلافاصله صدای موذنها را خاموش کنند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 18
درغروب یکی از روزهای پر دغدغه اسارت، در اتاق تبعیدگاه شروع به گفتن اذان کردم. این اتاق در گوشه اردوگاه موصل 4 (3 قدیم) قرار داشت و معمولا افراد مشخصی- که بیشتر روحانی بودند- در آن زندانی می شدند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۳

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 17
او دستهایش را از پنجره بیرون برده تا با گرد و خاک لبه بیرونی پنجره تیمم کند، اما درهمین لحظه نگهبان عراقی سر می رسد و آن صحنه دردناک شکل می گیرد.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 16
یکی از حیله های دشمن برای اذیت و آزار ما این بود که سهمیه آب را آن قدر کم می کردند تا قادر به وضو گرفتن و انجام طهارت نباشیم. عراقیها ما را – که حدود 150 نفر بودیم – از ساعت 4:30 بعد از ظهر تا 8 صبح روز بعد در داخل آسایشگاه حبس می کردند و برای این تعداد، تنها 6-5 حلب آب در نظر می گرفتند. به همین دلیل ما آب را سهمیه بندی می کردیم تا با مشکلات کمتری مواجه شویم.
کد خبر: ۴۶۳۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۰

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 15
عراقیها از راههای مختلف ما را تحت فشار گذاشته بودند: گرفتن آمار به صورت سجده، کم کردن سهمیه نان و غذا، خرابی مصنوعی توالتها، قطع برق به هنگام «داخل باش» ظهر آن هم در منطقه رمادیه که گرما بیداد می کرد، تحمیل تلویزیون، تعویض ارشد بعضی آسایشگاهها – که از نظر آنان مخالف محسوب می شدند- و بالاخره قطع آب که رگ حیاطی ما در اسارت بود.
کد خبر: ۴۶۳۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰