ناگفته های جنگ(31)؛ عمليات مطلع الفجر
يکشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۶
نوید شاهد: لازم است عملياتي را که در جبهههاي نبرد انجام شده، به دو بخش اساسي تقسيم کنيم. يک بخش عملياتي هستند که نقطه ي عطف در صحنه ي جنگ بودند و بايد روي آنها حساب کرد. يک دسته عملياتي هستند که بايد اسمش را گذاشت عمليات واسطهاي. براي اينکه تداوم نبرد حفظ شود و دشمن متناسب با تلاش اصلي که ما در يکجا انجام ميداديم، نتواند ذهن و امکاناتش را متمرکز کند، اين عمليات انجام ميشد
لازم است عملياتي را که در جبهههاي نبرد انجام شده، به دو بخش اساسي تقسيم کنيم. يک بخش عملياتي هستند که نقطه ي عطف در صحنه ي جنگ بودند و بايد روي آنها حساب کرد. يک دسته عملياتي هستند که بايد اسمش را گذاشت عمليات واسطهاي. براي اينکه تداوم نبرد حفظ شود و دشمن متناسب با تلاش اصلي که ما در يکجا انجام ميداديم، نتواند ذهن و امکاناتش را متمرکز کند، اين عمليات انجام ميشد. عمليات ثامنالائمه، نقطه ي عطف اوليه محسوب ميشود. عمليات آن در شرق کارون انجام شد و اثر حياتي آن، شکسته شدن محاصره ي آبادان بود.
نقطه ي عطف بعدي، عمليات طريقالقدس است. پس از آن، نوبت به عمليات فتحالمبين ميرسد. منتها ما تا عمليات فتحالمبين، خيلي کارها کرديم. اين مقدمات لازم است بيان شود تا بهتر و عميقتر نگارش صورت گيرد.
در اتاق جنگ و در صورت عمليات مشترک ارتش و سپاه، سري عملياتمان را کربلا نامگذاري کرده بوديم که از کربلاي يک شروع شده بود. کربلاي يک، عمليات طريقالقدس بود. کربلاي دو فتحالمبين نامگذاري شد. ولي قبل از اينکه کربلاي دو شروع شود، ما زودتر به سراغ بعضي از کربلاها رفتيم؛ مثل کربلاي هفت که عمليات شباکوه بود و مطلعالفجر نامگذاري شد. اين عمليات، قبل از فتحالمبين، در تاريخ 20 آذر سال 60 انجام شد. مقدمات و تداوم و تثبيت مواضع خودي در اين عمليات بيست و پنج روز طول کشيد. اين بيست و پنج روز، همهاش عمليات نبود ولي از دشمن حدود 68 نفر اسير گرفتيم و براساس گزارش ستاد 1691 نفر کشته و مجروح از دشمن برآورد شد. شهداي ارتش روشن بود: 198 نفر شهيد و حدود 949 نفر مجروح شدند. ده نفر هم گم شده و اسير داشتيم. از سپاه به ما آمار نميرسيد و آمارها مبادله نميشد.
اين عمليات نيز در قرارگاه مشترک انجام شد. يعني از تقدس وحدت برخوردار بود. منتها نيروهايي که در منطقه ي غرب بودند، از نظر کمي و کيفي سطح بالايي نداشتند. نه اينکه داخل آنها مخلصين کم باشند. مخلصين خوبي بين آنها بودند، مثل برادر پيچک. اما سطح نيروها و يگانها پايينتر بود.
عمده ي عمليات روي دو محور بود: يکي از ارتفاعات شياکوه و ديگري چرميان که در قسمت غرب دهليز منطقه ي چم امام حسن و به طرف گيلانغرب قرار دارد. هدف اين بود که با گرفتن ارتفاعات بتوانيم به يک جناح دشمن، در اين دهليز، دست پيدا کنيم. بدان معني که دشمن، بعد از اين، بايد دهليز را ترک ميکرد و از طرف قصرشيرين عقبنشيني ميکرد و به طرف نصرآباد ميرفت. يا اينکه ميماند که براي ما طعمه ي خوبي بود. چون ميتوانستيم از طرف ارتفاعات بر آفتاب، تنگه ي حاجيان و تنگه ي کورک جناح داشته باشيم. از طرف ديگر، جناح غربي همان ارتفاعات چرميان تا گنبد کوه بود.
عمليات در منطقه ي سختي صورت گرفت. هدف را در منطقه ي سخت تصرف کردن و با نيروي کمي و کيفي پايين حمله کردن، نقصي بود که وجود داشت. وسعت منطقه، از ارتفاعات چرميان و از چغالوند شروع ميشد و تا معبري که در قسمت جنوب ارتفاع باباکوه بود، ادامه داشت. بدينترتيب، پشت دشمن را ميبستيم و در جناح آنها وارد ميشديم. ارتفاعات شياکوه به طور کامل جزو منطقه ي عمليات بود. بعد هم ميرسيد به زير ارتفاعات گنبدکوه . ارتفاع گنبدکوه در وسط منطقه ي عمليات بود. يعني از راهي ميرفتيم که آن ارتفاع درست وسط مسير حرکت ما بود.
جادهاي هم در کار نبود و آن موقعها با دو تا بلدوزر يا پنج تا بلدوزر کار ميکرديم. يعني برادران جهاد، بدون امکانات و با تجربه ي پايين کار ميکردند.
به همين دليل، يکي از نقصهاي عمليات اين بود که برآورد علمي در اتاق جنگ، با برآورد عملي فاصله داشت. يعني هدف را طوري انتخاب کرده بوديم که ممکن بود با توان نيرو نخواند. توان نيرو، هم از جنبه ي کيفي و هم کمي. اين عمليات ميبايست انجام ميشد تا دشمن را در منطقه، درگير نگه داريم و بين عملياتمان وقفه نيفتد. چون در هر نبردي، تداوم بخشيدن به نبرد و دشمن را در وضع انفعالي نگهداشتن، مهم است. اينها جزو منشهاي رهبري در صحنه ي جنگ است، براي نيرويي که ميخواهد موفق شود. ما اين را رعايت ميکرديم. بنابراين، عمليات کربلاي هفت که همان عمليات مطلعالفجر بود، به اين منظور انجام شد. البته بنده با تعدادي از برادران سپاه در عمليات حضور داشتيم تا منطقه تثبيت شد.
مدتي قبل از همين عمليات، شهيد خليفه سلطاني، از همرزمان قديم من در سپاه و اصفهان، مسؤوليت منطقه ي غرب را به عهده گرفته بود.
عمليات مطلعالفجر شروع شد. چند روز هم در اين عمليات شرکت داشتيم و فشارهاي زيادي را تحمل کرديم. هم در ارتفاعات شياکوه به زحمت افتاديم و هم در چرميان. بچهها، در اين ارتفاعات سخت، با توان ضعيف آموزشي پيش رفتند. بعضيها اصلاً نميتوانستند از ارتفاع بالا روند. بنيه بدنيشان نميکشيد. مجروحها به سختي حمل ميشدند. اما دشمن تا پاي ارتفاعات جاده داشت -آن طرف شياکوه که ميخورد به منطقه ي نفتشهر- و فشار زيادي ميآورد. بعضي موقعها هم از نيروي هوايي استفاده ميکردند. وضعيت طوري شد که احساس کرديم جنگ مغلوبه شده و از اين بيشتر نميشود ايستاد. نه نيرويي مانده بود و نه ميشد به اهدافي که در نقشه پيشبيني کرده بوديم، برسيم.
بنابراين، يک مقدار روي ارتفاعات شياکوه مانديم و يک مقدار روي چغالوند. به عمليات عمق نداديم. عمليات را پايان يافته تلقي کرديم. منتها اگر با اين حالت صحنه را ترک ميکرديم و ميرفتيم، معلوم بود که بچهها براي عمليات آينده دچار ضعف روحي زيادي ميشوند.
بنابراين، بايد از اين ضعف روحي و صحنههاي تلخ بهرهبرداري ميکرديم که به آنها انگيزه و جهت دهيم تا روحيه بگيرند. ولي اين چيزي نبود که از توان کسي مثل بنده برآيد.
فرماندهان ارتش و سپاه براي جلسه آمدند. حالت غمناک و غمزده داشتند. جلسه را تشکيل داديم. از شهيد خليفه سلطاني خواهش کردم که چند آيه ي قرآن تلاوت کند که با تبرک آيات قرآن، جلسه شروع شود.
ايشان قرآن را باز کرد. اثر عميق روحي بر ما، از انتخاب آيات توسط ايشان بود. بعدها به آيات توجه کردم. آدرس آيات را گرفتم و در شرايط سخت از آن استفاده ميکردم. البته در صحنه ي نبرد، حالتي که رزمندگان اسلام و مخصوصاً فرمانده و مسؤولين ميدان نبرد به حالت غمزدگي و دلشکستگي ميافتند، راه را دين مشخص کرده که در اين هنگام بهترين حالتي است که انسان ميتواند در پيشگاه خداوند اظهار ادب کند. به خاطر اينکه اگر انسان با چهره ي مغرور و از خود راضي و با چهرهاي که هيچ غمي ندارد رو به خدا کند، خدا هم ميگويد تو که چيزي نميخواهي؛ شما بايد چيزي بخواهيد تا من بدهم.
آيهاي است که در آن خداوند ميفرمايد بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را. انسان هر وقت اين حالت را به دست آورد، بايد بتواند راه بهرهگيري از آن را پيدا کند؛ چون بهرههاي خوبي در پيشگاه خدا ميشود گرفت. مهمترين بهرهاش اين است که بفهمد کارگردان قضيه ، کس ديگري است. هستند کساني که اين ظرفيت را دارند و وقتي به هدف ميرسند، باز هم توکلشان به خدا است. ولي اينها کم هستند. ظرفيت ما انسانها براي پذيرش نعمتهاي عظيم خدا، خيلي پايين است. بنابراين، وقتي که غرق در نعمت ميشويم، اولين سستي و سهلانگاري ما فراموشي خداست؛ غفلت از ياد خداست.
خليفه سلطاني اين آيات را قرائت کرد: هذا بيان الناس و هدي و موعظه للمتقين ، و لاتهنوا و لا تحزنو و انتم الاعلون ان کنتم مومنين، ان يمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الايام ندا و لها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منکم شهداء و الله لايحب الظالمين (آيات 138-139-140 از سوره ي آل عمران) اين را که خواند، حالم جا آمد. نياز داشتم که حالم جا بيايد و از اين حال براي توصيه به ديگران استفاده کنم و حرفم را بزنم. از آن هم استفاده کردم و بلافاصله فرماندهان را تا رده ي گروهان و دسته جمع کردم. حتي گفتم اين آيات را منتشر کنند تا شايد حظي که ما کرديم، ديگران هم استفاده کنند و براي ادامه ي نبرد آماده شوند.
اين عمليات تمام شد. عمليات بعدي را زمينهساز عمليات کربلاي دو قرار داديم. عمليات در منطقه ي طويله بد که نبرد محمدرسولالله(ص) نام گرفت. اين عمليات، يکي از زيباترين عمليات ها، در آن چند عمليات محدودي که داشتيم، بود. زمانش چقدر طول کشيد؟ يک روز. يعني ساعت شش و نيم صبح روز دوازدهم ديماه سال 60 آغاز شد و ساعت چهار بعدازظهر روز بعد تمام شد. 132 نفر اسير گرفتيم و برآورد شد که دشمن حدود هزار نفر کشته و زخمي داده است. هشت قبضه توپ، پنجاه دستگاه خودرو و مقدار زيادي تجهيزات انفرادي هم به غنيمت گرفتيم.
از ارتش، تنها سه نفر به شهادت رسيدند. نوزده نفر مجروح و هفت نفر هم گمشده و اسير داشتيم که ممکن است اينها پيدا شده باشند ولي آن موقع که گزارش شد، اين ارقام بود. اين عمليات خيلي زيبا بود. نيرو خيلي کم به کار گرفتيم ولي از حداکثر عامل وحدت بين ارتش و سپاه استفاده کرديم. برادر متوسليان -حاج احمد- آن موقع در مريوان بود. ايشان از مريوان آمد و همپاي تيمسار جوادي مسؤول منطقه ي آنجا بود. چيزي نمانده بود شهر طويله در اختيار ما قرار بگيرد. ولي چون شهر در پايين دره قرار داشت و ما از ارتفاعات شمشير و تخت آمديم، اين کار صورت نگرفت. عمليات را با رمز علي(ع) شروع کرده بوديم و شايد پانزده روز تداوم داشت.
روي تنگه ي چزابه ارتفاعي بود، تپه نبئي يا نبئه نام. در قسمت شمال تنگه قرار داشت. گرفتن ارتفاع به عنوان يک عارضه ي حساس، از نظر نظامي، به معني آن بود که از جناح راست تسلط کامل به تنگه داريم و نميگذاريم دشمن نزديک شود؛ چه برسد به اينکه بخواهد تک کند. عاملي بود که ميتوانست جناح راست را نگه دارد. ما از جناح راست آسيبپذير بوديم. جناح چپ به هور ميخورد و مشکلي نداشتيم. تنگه، از جناح راست مورد حمله قرار ميگرفت.
در عمليات، براي تصرف آن تپه نوزده اسير از دشمن گرفتيم ولي بيشتر از 145 نفر شهيد داديم؛ به دليل اينکه آتش بود و گوشت و پوست. دشمن آتش زيادي ميريخت و ما آتش کم داشتيم. فکر کنم که در اين عمليات، شهيد خرازي نقش خوبي داشت. اين عمليات در هجده بهمن سال 60 انجام شد که در جهت تحکيم هدف و زمينهساز عمليات فتحالمبين بود.
نظر شما