شهدای استان فارس - صفحه 29

شهدای استان فارس

صوت | نور نقره ای ماه بر چهره خندان یک شهید

نوید شاهد - همرزم شهيد "ولی نوری" در خاطره ای می گوید: « قرار بود گردان ها قبل از اعلام رمز عملیات، شبانه خودشان را به خط حمله برسانند. گروهان ما سر شب راه افتاد. نیمه شب بود که به خط پشت دشمن رسیدیم. دیدم موقعیت مناسبه و تا قبل از اعلام رمز عملیات برای آخرین بار نیروها را توجیه کنم که ناگهان دیدم...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (41)

عملیات شوش و خاکريز عراقی ها

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « با حسن کريم زاده، عباس دنياديده و اکبر دهقان در موضع توپخانه از تهران به بستان رفتيم. يک پمپ و مقداری ميوه هم برای سرهنگ برديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (40)

بستان و دعای کمیل آهنگران

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « قرار بود که به تنگ چذابه بروم وليکن جهت ساختن پل با اکبر دهقان رفتم بستان پيش سرگرد خزائمی تا برنامه انتقال صفحه ی آهن به سوسنگرد که جهت...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (39)

بستان زندگيم خزان است يا بهار

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از حمام در ميان راه چون هوا تاريک بود احمد داخل جوی آب کثيف افتاد. الان هم در اتاق نشسته ام و دارم بر آينده ای فکر می کنم که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (38)

شادی مردم خوزستان

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شور و بلوای زايد الوصفی در ميان مردم بود همه کنار خيابان ها ايستاده بودند ماشين ها با چراغ روشن حرکت می کردند. خوشحال و شادان...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (37)

خواب ديدم که شهيد شده ام

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از بدرقه آمدم داخل اتاق بی اندازه دلم گرفته بود. زياد هم خوابم می آمد. نشستم خاطره بنويسم خوابم برد...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (36)

خاکی آغشته به خون برادر

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت 8 صبح با اکبر دهقان و سيد محمدتقی ديده ور رفتيم به خط. ابتدا سری به آنجا که ديده ور شهيد شده بود زديم و برادرش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

جانشین پدر

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: « پس از آغاز جنگ تحمیلی سال 1360 با دوستانش به جبهه رفت. او در اکثر عملیات ها شرکت می کرد و گاهی ماه ها می شد که به خانه نمی آمد...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عکسی با مادر که ماندگار ماند

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «سید خدابخش سال 1360 همراه با دوستانش عازم جبهه شد. یاد دارم هرگاه به مرخصی می آمد...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فرزندانم به فدای عشقی سوزان و با ارزش

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «پسرانم کوچک بودند و به شدت به آنها وابسته بودم. روزی یکی از خویشاوندم برای فروش میوه ها تنها بود و کمکی نداشت، قرار شد پسر بزرگم برای کمک به او برود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شرط خرید یک زیلو

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «ما در تابستان ها فرشی از داخل خانه به دوش می گرفتیم و در حیاط خانه پهن می کردیم و پس از صرف شام و صبحانه و خواب در زیر آسمان پرستاره، صبح روز بعد آن فرش را جمع کرده و به داخل می بردیم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

لیوان شکسته ای که صدقه سر پسرم شد

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «روزهای زیبایی بود. برای پسرم خدابخش وسایل عروسی را مهیا می کردم. یک روز در حال مرتبط کردن وسایلش بودم که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

انفاق در عروسی

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای روایت می کند: پسرم انفاق می کرد و همیشه می گفت برای فردا خدا کریم است. یک روز برای عروسی خدابخش شش دست رختخواب خریدم که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت "سیدخدابخش موسوی" (6)

پاسداریم فقط در جهت حفاظت از دستاوردهای انقلاب

نوید شاهد - شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اميدوارم که پاسداريم برای خودنمائی و ريا و شغل نباشد. فقط و فقط به خاطر حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی که همانا...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت "سیدخدابخش موسوی" (5)

شهادت حسین در دهلاویه

نوید شاهد - شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روزی که به نور آباد رسيدم تشييع جنازه برادر شهيدمان الله حسين لشکری بود که با ما در جبهه دهلاويه سوسنگرد به شرف شهادت نایل آمدند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت "سیدخدابخش موسوی" (4)

آسمانی مملو از توپ و خمپاره

نوید شاهد - شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دستور پيشروی دادند. هوا روشن بود. از خاک ريز به سومی عبور کرديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

ادای احترام استاندار فارس به مقام شامخ شهدای شهرستان سروستان

نوید شاهد - عنایت الله رحیمی استاندار فارس در سفر به شهرستان سروستان با حضور در گلزار مطهر شهدای گمنام بخش کوهنجان از توابع این شهرستان نسبت به مقام شامخ شهدا ادای احترام کرد.

خنده های ماندگار دو برادر

نوید شاهد - برادر "شهید عبدالکریم اسلام پور" در خاطره ای می گوید: «دی ماه سال 1363 بود. در واحد ادوات تیپ المهدی در جبهه جنوب آبادان مشغول خدمت بودم و برادرم عبدالکریم در لشکر 21 حمزه بود. یک روز...» متن کامل این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.

عشقی مرا به جبهه کشاند

نوید شاهد - شهيد "عبدالکريم اسلام پور" در وصیت خود می نویسد: «جبهه آمدن من یک وظیفه شرعی بوده و رضایت خداوند محرکم شد که...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (35)

فرمانده گردان

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « دو نفر که ظاهراً قيافه هايشان برايم غريبه بود ولی کازرونی بودند داخل اتاق شدند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه