نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
آقاي ايران نژاد چنين مي‎گويد: اين شهيد بزرگوار از فرماندهان اوليه جنگي خوي بود. با وجود سن كم دو خصلت بارز داشت. اولاً بسيار هوشيار بود، ثانياً شجاعت زياد در خور ستايشي داشت.
کد خبر: ۳۹۲۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۳

خورشید وسط اردوگاه جاخوش کرده بود. روز هشتم آذر بود و یکسال از عملیات آزادسازی «بستان» می‌گذشت. به کمک بچه‌های اردوگاه خود را به میدان کوچک وسط اردوگاه رساندیم. گرسنگی و تشنگی امانی برایمان باقی نگذاشت. جز خوردن چمن‌ها برای رفع گرسنگی چاره‌ای نداشتیم
کد خبر: ۳۹۲۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۸

خورشید راه مغرب را در پیش گرفته بود. تیمسار گفت: «چه‌کار کنیم که بتوانیم نمازمان را موقع اذان تو هواپیما بخوانیم؟»
کد خبر: ۳۹۲۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷

تا به امامت «سید» قامت بستم، آرامش نشست جانم. نماز سید به من آرامش ویژه‌ای می‌بخشید. با همه‌ی نمازها تفاوت داشت. وقتی صدای اذان از رادیوی قهوه‌ای رنگ روی طاقچه اتاق جلسه بلند شد، سید جلسه را متوقف کرد.
کد خبر: ۳۹۲۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۶

من که دیگر بیشتر نگران شده بودم، از سنگر خارج شدم. رفتم سمت گردان. هوای منطقه گرم و شرجی بود. همهمه‌ی بچه‌های گردان درمیان سنگرها موج می‌زد. وارد محوطه‌ی استقرار گردان که شدم، پایدار را دیدم
کد خبر: ۳۹۲۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۰

هوای بیرون چادر خیلی سرد بود. سرما تا مغز استخوان رسوخ می‌کرد. برف سفید همه جا را پوشانده بود. صخره‌های قندیل بسته در زیر نور ناپیدای ستارگان عظیم و باشکوه جلوه می‌کرد. حاج مهدی به طرف سنگر آشپزخانه می‌رفت. داخل شد.
کد خبر: ۳۹۲۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۳

معلوم بود فکر عملیات و بچه‌ها تمام ذهنش را پر کرده است. امشب باید از این دریاچه مصنوعی عبور کرد. دریاچه‌ای که عراق آن را ساخته بود تا دست رزمندگان از شلمچه کوتاه شود و نتوانند به بصره برسند. امّا برای غواصان دریا دل، این موانع، معنا و مفهومی نداشت.
کد خبر: ۳۹۲۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۰

امّا تکلیف عباس* روشن نبود. ظاهراً گزارش‌های‌ هم‌اتاقی آمریکایی‌اش کار دستش داد. گزارش‌هایی‌که ‌در پرونده‌اش درج شد و نگذاشت مسئولین دانشکده‌ ، گواهینامه‌ی خلبانی شاگرد ممتاز رده‌ی پروازی را صادر نمایند.
کد خبر: ۳۹۲۴۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۹

گرد و خاک و تیر و ترکش مثل قطرات باران داغ می‌ریختند روی سرم. تکان نخوردم. آرام بودم. صبر کردم. سر و صدا کم شد. غبار روی زمین نشست. جلوتر رفتم. به اطراف چشم چرخاندم. چه می‌دیدم؟ باور نکردم. صحنه برایم آشنا بود. انگار یک بار دیگر آن را دیده بودم.
کد خبر: ۳۹۲۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

سکوت چنگ انداخته بود بر سنگر . همه‌مان، «بهرامی»‌‌‌ را در قاب نگاهمان داشتیم. جلسه تمام شده بود و تصمیم نهایی اعلام شده بود.
کد خبر: ۳۹۲۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۲

دشمن برای دستیابی به شهر فاو، پاتک‌های متعددی زد که هر بار با مقاومت رزمندگان دلیر و شجاع لشکر اسلام رو به رو شد و با شکستی مفتضحانه، وادار به عقب‌نشینی گردید. تا اینکه آن غروب فرا رسید...
کد خبر: ۳۹۲۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۸

ماه کنج آسمان می‌درخشید. سکوت بر شانه‌ی اتاق سنگینی می‌کرد. پلک‌هایم می‌خواست روی هم قرار گیرند اما مقاومت می‌کردم و نمی‌گذاشتم. به ساعتی که روی سینه‌ی دیوار اتاق چسبیده بود، نگاه کردم. عقربه‌ها ساعت چهار را نشان می‌دادند
کد خبر: ۳۹۲۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۸

به سمت گردان پروازی قدم برداشت.ازدحام خبرنگاران در جلو گردان، نظرش را جلب کرد.مانند همیشه آمده بودند تا بااو مصاحبه کنند.امّا او هر بار دست ردبه سینه‌ی آنها زده بود. وقتی نزدیک شد،فهمید این بار خبرنگاران، نماینده‌ی رسانه‌های آمریکایی و اروپایی هستند.
کد خبر: ۳۹۲۴۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۱

حاجی دست‌هایش را باز کرد و مرا در آغوش خود گرفت و گفت: «پسرم! برای چه احساس تنهایی می‌کنید. شما که تنها نیستید. خودتان، خدا و دو ملک آسمانی. تازه از همه مهمتر، در جای‌جای این منطقه فرشتگان روی زمین زندگی می‌کنند، امام زمان(عج) حضور دارند. رزمنده‌ی اسلام هیچ وقت نباید احساس تنهایی کند.»
کد خبر: ۳۹۲۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۵

زیپ لباس غواصی‌ام را بالا کشیدم و آرام تا گردن در آب فرو رفتم و عقب حجت شناکنان به سمت جلو روانه شدم. لختی بعد به آبراهی رسیدیم. حجت به اطراف چشم چرخاند، برایش ناشناخته بود. انگار نقشه را یکبار دیگر در ذهن مرور می‌کرد، چیزی به خاطرش نیامد. مطمئن بود چنین آبراهی در «کالک» ثبت نشده بود.
کد خبر: ۳۹۲۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۴

برگرفته هایی از خاطرات شهیدا شهرستان سمنان با موضوع نماز
کتاب زبان شیدایی برگرفته هایی از خاطرات شهدای شهرستان سمنان با موضوع نماز می باشد
کد خبر: ۳۹۲۳۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۲

برگرفته هایی از خاطرات مادر شهید علی ادهم در مورد سیره شهید
می دونین اگه او بشنوه که پشت سرش حرف زدین ناراحت می شه؟
کد خبر: ۳۹۲۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵

شهید حمید رضا یدالهی
یک قبر کنده بود و در دل شب راز و نیاز می کرد
کد خبر: ۳۹۲۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵

معرفی کتاب؛
"گلوله های بی خطر" به بیان خاطرات سردار شهید حمید رضا جعفر زاده، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله می پردازد که در سه فصل تهیه و تنظیم شده است.
کد خبر: ۳۹۲۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱

یاد یاران
در زمان کودکی چون ما یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم خیلی با هم دعوا میکردیم و خیلی با هم لجبازی میکردیم و اکثر اوقات با هم دعوا میکردیم اما وقتی بزرگتر شدیم خیلی بهم وابسته شدیم . او خیلی مهربان بود و به بزرگتر ها احترام میگذاشت....
کد خبر: ۳۹۲۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱